کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

کیانا

خاطرات قدیمی

سلام کیانا جون امروز مجبور شدم بمونم تا ساعت کاری ام کم نیاد آخر ماه . از صبح از پنجره اتاق دائم بیرون رو دید میزنم دلم هوای چندین سال پیشو کرده که تازه دانشجو شده بودم و خیلی احساس تنهایی میکردم .چقدر اطرافیانم هوامو داشتن و من همش دلتنگ خونه بودم و گریه میکردم .چقدر از اینجا بدم می اومد ،با بی حوصلگی میرفتم سر کلاس و عصرا تا چهارشنبه به زور میموندم  و تا عصر چهارشنبه میرسید، میرفتم پیش بهاره ..... خاطرات قشنگی بود که با یه چشم بهم زدن 4 سال گذشت و 5سال دیگه هم داره از آخرین روز دانشگاهم میگذره ولی هنوز مثل یه کتاب مرورشون میکنم. مخصوصا تو فصل زمستون که عاشقشم.چقدر خوبه که آدما از یه دوره اصلا خاطره بد ندارن و دوست دارن برمیگشتن به ه...
21 آذر 1392

روزای تکراری

سلام دخترم گاهی اوقات دلمون میگیره اینقدر که هیچکس و هیچ چیز نمیتونه باهاش راه بیاد. همه چیز داری ولی راضی نمیشی باز .تلفنم میزنی به یه نفر میگی شاید دلت تنگ صدای اونه ولی نه ! بازم سنگینی میکنی رو زمین ،بعد میری سر رویا و خیال پردازی میگی کاش بال داشتم میپریدم .خوب بعدش چی بالاخره که باید دوباره بشینی رو زمین پس چیکار کنم ؟ اصلا تکراری شدم ! از هر روز خودم خسته شدم .برای خودت برنامه ردیف میکنی....کاش برم انقلاب و چند تا کتاب بگیرم و بخونم ،کاش برم استخر کنار خونه اسم بنویسم ،کاشکی میرفتم زبان رو ادامه میدادم چندتا غذای عجیب و غریب سرچ میکنی میگی رفتم خونه درست میکنم،میرم اون لباسی رو که دیروز دیدم پشت ویترین رو میخرم  و......... آه...
18 آذر 1392

بدون عنوان

سلام جوجو کوچولو بازم یه صبح دیگه شد و من و تو از هم جدا شدیم .دوباره امروز گریه کردی وقتی می اومدم.دیروز وقتی ظهر اومدم تازه بیدار شده بودی و سرحال و قبراق بودی ،کلی با هم بازی کردیم دیگه خانم شدی میذارمت رو کمد تا غذا درست کنم تو هم تکون نمیخوری ،میفهمی دیگه که شیطونی کنی می افتی .به مامان بزرگت میگی مامان جون ،به بابات میگی امیر جون و خیلی شیرین زبونیات بیشتر شده،صدای هواپیما رو که میشنوی سریع میگی هباپما.صبح زود که بیدار میشی قبل از رفتن ما  دست میندازی دور گردن بابات و خوابت میبره.یه کتاب چند روز پیش واست خریدم (عسلی بی اشتها عوض شده بچه ها) که شاید اولین کتاب داستانت بوده تا الان که میفهمیش..مثل جیگر زلیخاش کردی از بس واست ...
10 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کیانا می باشد